فکر کنم هممون یه وبلاگایی رو گم کردیم که هنوز یادشون میفتیم دوست داریم دوباره پیداشون میکردیم و میخوندیمشون. 


مال من 2 تا وبلاگ هست. 

یکیش وبلاگ یه نفر به اسم آنا بود که نقاش خوبی هم بود. 

اول جای یه خانوم متاهل که همسرش پزشک بود و یه پسربچه ی کوچیک داشت مینوشت و بعدا جای هر کسی. حتی موش توی آشپزخونه! 

مهم نبود اون خانوم متاهلی که به جاش مینوشت نبود یا مجرد بود یا شاید هم نبود یا حتی اسمش آنا نبود و فاطمه بود و شاید فاطمه هم نبود! 

خیلی نوشته هاشو دوست داشتم

اون نوشته ها برام یشتر از فقط داستان بود. بعد از چند بار که نوشته هاش برام تلنگر بود سعی میکردم هدفی که به خاطرش داستان پردازی کرده رو بفهمم.

حتی وقتی که اعتراف کرد که اول شخص پست هاش خودش نبوده اصلا مهم نبود. کلی دلایل دیگه برای خوندن وبلاگش بود.

نقاشی هاش. طرز فکرش. صراحتش.  

و حتما که خودش میدونست. حتی اگه اون پست اعترافش  هم یه داستان بود که کامنت ها تکمیلش میکردن داستان پردازی جدیدی بود. حداقل به نظر من باهوش تر از این حرفا میومد. 

آروم و قرار نداشت. نوشته هاش خیلی وقتا زود پاک میشدن وبلاگش حذف میشد از بلاگفا به بلاگ اسکای منقل میشد و اخرین بار ادرسش عوض شد و اسم وبلاگش شد حوض نقره ای

بعد از اون دیگه بدون اینکه سرنخی بذاره گم شد. 

شاید 2 سه سالی باشه که اون وبلاگا نیست. هنوز دوست دارم یه جایی تو بلاگستان باشه و من پیداش کنم. 


اون یکی وبلاگ یه خانوم خونه دار با چند تا بچه بود که فکر کنم اهل حوالی جنوب بودن. پست هاش به روزی بیست سی تا پست هم میرسید!  همه چی رو مینوشت. فکراش تمومی نداشت. خودشو سانسور نمیکرد. 

ایندفعه اون گم نشد. من گمش کردم. البته به نظر نمیومد اونم از وبلاگ نویسای یه جا نشین باشه. ولی به هر حال من دیگه پیداش نکردم.


فکر کن منم همچین گنجینه ای از روزانه هام داشتم! چی میشد! 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دنیای انیمه اندر احوالات نگار صرافی ارز دیجیتال هک و امنیت فصل رویش فروشگاه اینترنتی فایل دبلیو3 ...آغازی دیگر دانستنی های جک برقی پارکینگی لوازم خانگي بوش